اشک سرد نقره ای

چقدر شعر نوشتیم برای باران غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود

اشک سرد نقره ای

چقدر شعر نوشتیم برای باران غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود

دل نوشته ای آسمانی

 

حس غریبی است از احساس گفتن و ازاحساس شنیدن...

حس غریبی است دریا بودن و قطره  قطره شدن ...

حس عریبی است سیاه بودن و از سفید گفتن...

حس غریبی است شب بودن و سحر شدن...

 

چه پر درد است تحمل این همه بیکران بودن...

 

کاش همه آسمان بودیم...

کاش کمی عمیق بودیم...

کاش جرئت دل گرفتن و جسارت باریدن داشتیم...

کاش در این خفقان و ابهام به تکه نوری اکتفا می کردیم...

 

چه خیال انگیز و ژرف است ، تفکر آسمان بودن و بار این همه ستاره کشیدن...

 

افسوس که دل های تاریکمان بی ستاره و گنگ شده اند...

افسوس که دریای ذهنمان پر از خالی شده است...

افسوس که دیگر دلمرده و خجلیم...

افسوس که دلمان از دیدن نور خدا، روشن دل شده است...

 

 

 

س.اشکمهرکوچولو

 

من از نهایت شب حرف می زنم

من از نهایت تاریکی

و از نهایت شب حرف می زنم

 

 

اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیار

و یک دریچه که از آن

به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم

***فروغ فرخزاد***

آیا شما که صورتتان را

 

در سایه ی نقاب غم انگیز زندگی

 

مخفی نمو ده اید

 

گاهی به این حقیقت یاس آور

 

اندیشه می کنید که زنده های امروزی

 

چیزی به جز تفاله ی یک زنده نیستند؟

 

 

 

 

فروغ فرخزاد


احساسم را در سکوت شب می میرانم... دفنش می کنم تا حتی به خاطره ها هم سپرده نشود....
من دچار سکوتم.... من برگ پاییزم... روزی به کسی نفس دادم و حالا زیر پاهایش خورد می شوم....
چه تفاهم قشنگی ست...
من دچار بی کسیم... خالی از لبخندم...
کاش کنارت بودم... کنارت بودم و تمام شب های خیسم را تقدیم تو می کردم...
وقتی از پیشت می رفتم با خودم مدام می گفتم من بدون اون می میرم...
کجا دارم میرم ؟ من بدون اون میمیرم...
من رفتم...
دل من مرد... دل من شکست ... دل من خفقان گرفت...
دنیا داره می گزره ... کاش می شد بازم ببارم...
من دچار خفقانم بگذارید هواری بزنم...

س.اشکمهرکوچولو

آسمان ایر یاران است و زمین گل باران ... در قعر افکار احساس برانگیز خود قدم می زنم و از خاطره ها پاک می شوم... و اما خاطر خود را پر می کنم از تصویر زیبای نگاه تو... هنگامی که سیاهی چشمانت را تقدیم به من می کردی... و آن زمان نه آسمان را احتیاجی بود و نه زمین را نیاز...
قلبم را سیاه پوش کرده ام ... همان رنگی که روزی آرزویم بود و حالا رنگ زاری چشمانم...
می دانی حال چه کسی را پیدا کرده ام ؟
حال زندانی که زندانیانش او را در زندان تنهایی اش تنها گذاشته است...
انگار شکافی در ذهنم پیدا شده است، یک سوی آن مرگ و نیستی است و سوی دیگر آن چشمان براق تو...
دوراها تلخی است...
ای کاش در کنارم بودی و مرا از تمام نیستی ها و حبس کشیدن به جرم تنهایی هایم نجات می دادی...
من دچار خفقانم ... بگزار هواری بزنم..........

تنهای

س.اشکمهرکوچولو

نظر خواهی...

سلام دوستان ، امیدوارم همه خوب باشین . ممنون که هنوز پیش من میاین و هنوز به یادمین...
این قالب جدید رو یکی از دوستان عزیزمون برام ساختن: "آقا مرتضی" m-vb6.blogfa.com که واقعا زحمت کشیدن ، ازشون خیلی ممنونم...
دوست دارم نظرتون رو در مورد این طرح جدید بدونم ...
از "کابوس شیرین " :kaboo3eshirin.blogfa.com هم ممنونم که من رو یاری کرد ...
در پناه آسمان ...

وداع
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه خویش
بخدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش
می برم، تا که در آن نقطه دور
شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکه عشق
زینهمه خواهش بیجا و تباه
می برم تا ز تو دورش سازم
ز تو، ای جلوه امید محال
می برم زنده بگورش سازم
تا از این پس نکند یاد وصال
ناله می لرزد، می رقصد اشک
آه، بگذار که بگریزم من
از تو، ای چشمه جوشان گناه
شاید آن به که بپرهیزم من
بخدا غنچه شادی بودم
دست عشق آمد و از شاخم چید
شعله آه شدم، صد افسوس
که لبم باز بر آن لب نرسید
عاقبت بند سفر پایم بست
می روم، خنده بلب، خونین دل
می روم، از دل من دست بدار
ای امید عبث بی حاصل

"فروغ فرخزاد"

سلام به دوستان عزیزم. ممنون که هنوز به من سر می زنین و بهم محبت دارین.
من عادت ندارم حرف بزنم اما این پست رو واسه تشکر از دختر عمه یا بهتر بگم دوست عزیزم می نویسم...
رز سفید عزیزم ممنون که به یادم بودی و در وبلاگ قشنگت تولدم رو تبریک گفتی... انشالله که همیشه سالم و شاد باشی... به عمه هم سلام برسون ...!
آهان یه چیز دیگه ... این مانتو قشنگتر شده ها... حالا تو هی بگو نه منم همیشه به یادت هستم ... امیدوارم بتونم محبتات رو جبران کنم ... بازم ممنونم.
آدرس وبلاگ رز سفید : www.ghoroobesiahpoosh.blogsky.com
در پناه آسمان ...bye bye honey
تقدیم به تو:

"س.اشکمهرکوچولو"