اشک سرد نقره ای

چقدر شعر نوشتیم برای باران غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود

اشک سرد نقره ای

چقدر شعر نوشتیم برای باران غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود

....

*تولدی دیگر*

ـــ

همه هستی من آیه تاریکیست
که ترا در خود تکرار کنان

 

 

زندگی شاید آن لحظه مسدودیست
که نگاه من ، در نی نی چشمان تو خود را ویران میسازد
ودر این حسی است
که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت

 

 

آه...
سهم من اینست
سهم من اینست
سهم من ،
آسمانیست که آویختن پرده ای آنرا از من میگیرد

 

 

دستهایم را در باغچه میکارم
سبز خواهم شد ، میدانم ، میدانم ، میدانم
و پرستوها در گودی انگشتان جوهریم
تخم خواهند گذاشت

 

 

من
پری کوچک غمگینی را
میشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نی لبک چوبین
مینوازد آرام ، آرام
پری کوچک غمگینی
که شب از یک بوسه میمیرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد

ـــــــ

*فروغ فرخزاد*

....

.

...

اصل شعر