اشک سرد نقره ای

چقدر شعر نوشتیم برای باران غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود

اشک سرد نقره ای

چقدر شعر نوشتیم برای باران غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود

برای عزیزی که سفر کردو رفت...

چه دنیا نا جوانمردانه می گذرد...

چه دنیا نا جوانمردانه می گذرد ... چه روزهایی گذشت ، روزهای بدون درد و رنج دوری ...

همه رفتند کسی دورو برم نیست ... تو رفتی و بیکسی هایم آمدند ... چه روزهای با تو بودن را بی بهانه سپری کردیم ... چه روزهایی که تو بودی و وجودت را احساس نکردیم ...

چه دنیا نا جوانمردانه می گذرد ... تو نیستی و ما هستیم فقط بخاطراینکه تو روزی بوده ای که ما باشیم و تو رفته ای تا ما باقی بمانیم ... هوا سرد است و دستانم دلتنگ دستانت تا دوباره بگیرمشان و بر قلبم بفشارم ...

دیروز دو ماهی می شد سراغی از من نگرفته ای و من تنهای تنهام ... تنهای تنها...

روزهای بیکسی را سر می کنم اما روزهای بی تو بس نا جوانمردانه می گذرد ...

و این فقط کار دنیاست که نا جوانمردانه می گذرد... نا جوانمردانه ...

۱۳۸۵/۹/۱۹ *** س.اشکمهرکوچولو