-
سالی دیگر و تولدی دیگر
یکشنبه 4 تیرماه سال 1385 00:22
به نام خداوندی که مرا آفرید روز ها در پی هم سپری می شوند و هر روز زیبا تر از روز دگر در نگاهم تجلی می کند... هر روز که می گذرد زندگی را ٬ عشق ٬ محبت را ٬ پدر و مادرم را بیشتر احساس می کنم . امروز خوشحالم ... چند سال پیش در همین روز و همین جا خداوند به من روی کرد و مرا آفرین تا زندگی کنم ... خداوند را پرستش کنم و عشق...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 24 خردادماه سال 1385 14:22
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 11 خردادماه سال 1385 19:56
***همین حالا بگو*** نمیشنوی صدامو نمی بینی نگامو دلم هواتو کرده چرا نداری هوامو مگه دوسم نداری چرا تنهام می زاری چرا نمی شنوی تو صدای گریه هامو اگه منو دوسم داری همین حالا حالا بگو مگه دوسم نداری ... چرا تنهام می زاری مگه نمی شنوی تو صدای گریه هامو اگه منو دوسم داری همین حالا حالا بگو مگه دوسم نداری ... چرا تنهام می...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 اردیبهشتماه سال 1385 14:42
صدای همهمه می آید. و من مخاطب تنهای بادهای جهانم. ورودهای جهان رمز پاک محو شدن را به من می آموزند٬ فقط یه من. ومن مفسر گنجشک های دره گنگم و گوشواره عرفان نشان تبت را برای گوش بی آذین دختران بنارس کنار جاده"سرنات" شرح دادم. ولی ٬ مکالمه ٬ یک روز محو خواهد شد و شاهراه هوا را شکوه شاه پرک های انتشار حواس سپید خواهد کرد....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1385 01:09
***دریا*** آهی کشید غمزده پیری سپید موی افکند صبحگاه٬ در آینه چون نگاه در لابلای موی چو کافور خویش دید یک ستاره مو سیاه! در دیدگان مضطربش اشک حلقه زد. در خاطرات تیره و تاریک خود دوید. سی سال پیش٬نیز٬ در آینه دیده بود: یک تار مو سپید! در هم شکست چهره محنت کشیده اش دستی به موی خود فرو برد و گفت: وای! اشکی به روی افتاد و...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 فروردینماه سال 1385 17:38
نا آشنا باز هم قلبی به پایم افتاد باز هم چشمی به رویم خیره شد یار هم در گیر و دار یک نبرد عشق من بر قلب سردی چیره شد باز هم از چشمه لب های من چشمه ای سیراب شد سیراب شد باز هم در بستر آغوش من رهروی در خواب شد در خواب شد بر دو چشمش دیده می ورزم به ناز خود نمی دانم چه می جویم در او عاشق دیوانه می خواهم که زود بگذرد از...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 اسفندماه سال 1384 18:12
نوروز می رسد نوروز مردمان تنپوش هاشا ن کهنه تر و اندیشه هاشان نوتر از دیروز می رسد نوروز... امیدوارم شما هم جز این انسان ها باشین ... سال نو رو پیشاپیش تبریک می گم. س. اشکمهرکوچولو
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 10 اسفندماه سال 1384 12:14
"تقدیم به آنان که زیبا زیسن را دوست دارند" بعضی وقت ها دل آدمها اونقدر کوچیک می شه که حتی نمی دونن به خاطره چی اومدن ٬ زندگی می کنن ُ عاشق می شن ٬ عشق می ورزن ٬ کار می کنند و خلاصه عمرشون رو هدر می دن . خداوند یعنی عشق ٬ یعنی اون همه زیبایی که یک جا جمع شده تا نشون بده همه چیز زیباست . واقعا تا به حال فکر کردی زشتی...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 7 بهمنماه سال 1384 02:33
***چه کسی دروغ می گفت*** یادت هست که گفتی: دوستت دارم سرم رو پایین انداختمو گفتم: نظر لطفِته سرم رو بالا اوردی و تو چشام نگاه کردی وگفتی: نظر لطفم نیست ، نظر دِلَمه تکرار اون نگاه نافذ و اون جمله که هیچ وقت برام تکراری نمیشه باعث شد که دلِ منم صاحب نظر بشه و منو مجبور کنه که بهت بگم : منم دوست دارم مگر نگفته بودی...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 22 دیماه سال 1384 01:57
سلام عزیزان ٬ امیدوارم خوب باشین ٬ این شعرو خیلی دوست دارم که آقای حامی خوندن ... میدونم شنیدین اما خوب ...دوستون دارم و از نظراتون ممنونم ٬در پناه آسمان ...خداحافظ دلم گرفت ای هم نفس پرم شکست تو این قفس تو این غبار . تو این سکوت چه بی صدا . نفس نفس از این نامهربونی ها دارم از غصه می میرم رفیق روز تنهایی یه روز دستاتو...
-
***احساس***
جمعه 2 دیماه سال 1384 01:03
احساس ٬ تک واژه ای که خدا آفرید تا در آن خود و هستی را خلاصه کند. واژه ای که تمام کلمات از آن سر چشمه می گیرند . خون قرمزی خود را ار آن می گیرد. قلب ... عشق ... دوستی ... از لطف بودن این کلمه است . حس عاشق بودن پروردگار به آدم امید می بخشه ٬ انسان را به یاد زنده بودن و زندگی کردن می اندازه . ما رو به فکر فرو می بره که...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 آذرماه سال 1384 21:26
***چه صبورند آینه ها*** وقتی میری جلوی آینه دیدی چطور بهت زل می زنه وقتی می ری جلوی آینه تااشکات رو پاک کنی دیدی چطور نگات می کنه وقتی خوشحالی می ری جلوی آینه و باهاش حرف میزنی دیدی چطور بهت می خنده وقتی دل کسی رو می شکنی دیدی چقدر واسه اون کار نصیحتت می کنه وقتی کسی تو رو می رنجونه دیدی چقدر آروم دلدلریت می ده وقتی...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 آبانماه سال 1384 16:15
انتظار نداشتم تا همیشه هم سلولی من بمونی انتظار نداشتم چون محکوم به حبس ابد بودم ، تو هم فکر فرار را از سرت بیرون کنی انتظار نداشتم شریک غم هام بشی و شادیهای کوچکت رو به من تعارف کنی انتظار نداشتم وقتی از پشت میله ها، آزادی رو نگاه می کنی، من رو هم تو رویاهات ببینی انتظار نداشتم وقتی یواشکی کلیدها رو از جیب نگهبان...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 آبانماه سال 1384 00:40
سلام دوستای عزیزم ٬ امیدوارم خوب باشین و نماز روزه هاتون قبول حق باشه ٬ می بخشید که دیر به دیر آپ می کنم اما دلم خیلی براتون تنگ می شه ٬ ازتون ممنونم که تنهام نزاشتین ٬ این شعر هم از وبلاگ دوست خوبمون * صبور* هست که من خیلی ازش خوشم اومدم و گفتم شما هم بخونینش ٬ در پناه آسمان ... خداحافظ. www.shakib.blogfa.com پارچه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 14 مهرماه سال 1384 15:27
چه قدر تک مانده ام ٬ چه تنها مانده ام در این دیار غربت که عاری از یک دوست و آشناست. چه قدر سخت است که در میان جمع آشنایان زیستن اما کارت تنها نشستن باشد و تنها گریستن. چه زیباست دیار عشق و چه رنگین است عشق های عشاق . اما عشق های این دیار همه دروغین اند و بوی تمسخر می دهند قلب پر عشق من همچون نگینی در میان این همه دل...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 مهرماه سال 1384 02:23
***دلم گرقته *** دلم گرفته می خواد داد بزنه می خواد هوار بزنه که چقدر دوستت داره می خواد بشینه پات و زار زار گریه کنه می خواد تو چشمات نگاه کنه و بگه که چقدر دلتنگ دلم گرفته می خواد بگه وقتی بعد از مدتها باریدی چقدر زیبا شده بودی می خواد بگه کاش دوباره می باریدی و اونو نوازش می کردی آره ٬ می خواد بگه دوستت داره دلم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 26 شهریورماه سال 1384 12:51
...سلام دوستان گلم ٬ از اینکه دیر به دیر آپ می کنم و پیشتون نمیام شرمندم ... ببخشید .این متن را از وبلاگ دوست هنرمندمون بی آشیانه برداشتم ٬ امیدوارم که کاره بدی نکرده باشم www.eshghyahavas.blogsky.com شاخه گل سرخ دوست دارم همونطوری باشم که هستم یه کلبه کوچیک یه گلیم پا خورده یه کوزه آب یه تیکه نون یه روز سبز با...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 شهریورماه سال 1384 00:16
صدای همهمه می آید. .و من مخاطب تنهای بادهای جهانم ورودهای جهان رمز پاک محو شدن را به من می آموزند٬ .فقط یه من ومن مفسر گنجشک های دره گنگم و گوشواره عرفان نشان تبت را برای گوش بی آذین دختران بنارس .کنار جاده"سرنات" شرح دادم ولی ٬ مکالمه ٬ یک روز محو خواهد شد و شاهراه هوا را شکوه شاه پرک های انتشار حواس .سپید خواهد کرد...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 1 شهریورماه سال 1384 01:13
***مرگ*** زیراین طاق کبود مردمانی هستند همه از جنس بلور همه از جنس همند مرگ را می بینی او همیشه با من است هرگز نگریزم از او او سایه وحشت نیست او سایه پایان زندگی نیست او روشنی صبح خداست او نرم تر برگ گل است گاه گاهی قفسی می سازد نگریزم از او او فرزند تقدیر است او خواهر سرنوشت است او ثمره سرشت آدمی است او وصال من به حق...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 مردادماه سال 1384 01:43
***دلتنگم**** دلتنگم دلتنگ تر از هر وقت دلتنگ هستم پس کجائی دلتنگی هایم برایت، باران تمامی ندارد دلتنگم چه فرق دارد پاییز یا بهار تو باشی چه در بهار و چه در خزان دلتنگم باز نگاه،باز پنجره،باز غروب باز هنگام غروب از پنجره نگاه می کنم مثل قبل،هنگام دلتنگی هایم دلتنگم اما اثری از تو نیست نه اثری از خودت و نه اثری از عطرت...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1384 00:21
سلام به دوستای با وفا و با مرام خودم، امشب یه شعر واستون" نوشتم که با قلم یا انتخاب خودم نیست ، این شعر یه هدیه است از یه قلب کوچولو. داداش کوچولوی من از اینکه این شعر را بهم هدیه دادی ممنونم..." ***اشکمهر کوچولو*** ***غزل*** شاعری یک غزل بهانه کشید روزرا مثل شب، شبانه کشید یاد دوران کودکی افتاد هی زمین ودرخت وخانه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 9 مردادماه سال 1384 11:53
***قایقی خواهم ساخت*** ٬قایقی خواهم ساخت .خواهم انداخت به آب دور خواهم شد از این خاک غریب که در آن هیچکسی نیست که در بیشه عشق .قهرمانان را بیدار کند قایق از تور تهی ٬و دل از آرزوی مروارید همچنان خواهم راند .نه به آبیها دل خواهم بست نه به دریا-پریانی که سر از خاک به در میآرند و در آن تابش تنهایی ماهیگیران...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 مردادماه سال 1384 00:45
***روز مادر ٬ بهترین روز خدا*** من نفس خداوند زنده را همه جا حس می کنم من ، زنگ و فریاد بی صدای او را همه جا می شنوم بلند می کند ، دور می کند روح مرا آن به همه آگاه من ، زمزمه و نجوای بی کران او را همه جا ( می شنوم ) هوهانس تومانیان مادر ی رویای سبز غنچه ها مادر ای پرواز نرم ق اص دک مادر ای معنای عشق شاهپرک گونه هایت...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 تیرماه سال 1384 22:22
***با توام ای سهراب*** !با توام ای سهراب .. ای به پاکی چون آب "یادته گفتی بهم " تا شقایق زنده است زندگی باید کرد ٬نیستی سهراب ببینی که شقایق هم مرد !دیگه با چی کسی رو دلخوش کرد یادته گفتی به من " اومدی سراغ من نرم و آهسته بیا که "مبادا ترکی برداره چینی نازک تنهائی تو .اومدم آهسته ، نرم تر از یک پر قو ، خسته از دوری...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 16 تیرماه سال 1384 23:41
***نگو نه *** نگو نه٬ نگاه تو٬ نا مهربون بود نازنین گل لبخند تو٬ مال دیگرون بود نازنین بقیه شازده بودن٬ عاشق تو پاپتی بود میون شازده ها بی نام و نشون بود نازنین آره اون چیزی نداشت٬ اما به پات هر چی میریخت اگه جونشم می داد از دل و جون بود نازنین حسرت دستای تو برای من بود همیشه حیف که گرمیشون برای دیگرون بود نازنین من...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 تیرماه سال 1384 00:21
*** پدربزرگ*** یه عینک و چند تا کتاب یه فندک و یه چوب سیگار یه قوطی قرص ٬ یه جانماز یه پشتی کنج یه دیوار یه پیشونی ٬ چندتا چروک یه تختخواب ٬ مثل قفس تو سینه ی پدر بزرگ مونده مردد یه نفس موی سفیدش مثه برف ریش بلندش مثه یاس تو کوچمون می برنش رو شونه ی همسایه هاست تو راه آخرین سفر چه با شکوه ٬ چه بی صدا بزرگترا بهم می گن...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 3 تیرماه سال 1384 01:09
***شب تولد** شب تموم شد و دوباره سحر اومد و صبح پدیدار شد و آقا خورشید مهربون با اون صدای گرم و مردونش سلام داد ... سلام های اونه که همیشه به آدم ها قوت قلب می ده تا روزی را آغاز کنند و امیدوار تر از روز قبل به کار و تلاش ادامه بدن ٬ دوباره روزی به پایان رسید و همه با خستگی و یه عالمه تجربه از امروز صبح به دامن شب پا...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 خردادماه سال 1384 00:43
*** حنا*** دخترکی کنار رود تنها به انتظار نشسته بود...باز هم باد افکارش را به این سو و آن سو پرواز میداد... باز خود را در لباسی فاخر و زیبا میدید...باز همان کفشهای جدید را به پا داشت...باز همان نگاه های تحسین آمیز را بر روی خود حس میکرد..حنا...حنا...آه این صدای همیشگی مادر است که او را برای بردن لباس های تمیز مردم به...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 خردادماه سال 1384 01:40
*** نا آشنا*** باز هم قلبی به پایم افتاد باز هم چشمی به رویم خیره شد یار هم در گیر و دار یک نبرد عشق من بر قلب سردی چیره شد باز هم از چشمه لب های من چشمه ای سیراب شد سیراب شد باز هم در بستر آغوش من رهروی در خواب شد در خواب شد بر دو چشمش دیده می ورزم به ناز خود نمی دانم چه می جویم در او عاشق دیوانه می خواهم که زود...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 14 خردادماه سال 1384 18:00
*** بگو که دوست دارم *** خوش به حالت گل نازم همیشه بهت می نازم آخه تو چی داری جونم که منم شیفته ی کارت شب بی سحر شدی تو باغ بی علف شدی تو اما من یه فصل بی برگ تنها ٬ خسته ٬ فصلی چون زمستان ٬ فصل من تنها و نالان در کنار جوی غم در نگاهت زل زدم چه زیباست لبخندت چه آشناست نگاهت بگو ای گل نازم بگو ای مرحم سازم بگو که پیشم...