اشک سرد نقره ای

چقدر شعر نوشتیم برای باران غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود

اشک سرد نقره ای

چقدر شعر نوشتیم برای باران غافل از آن دل دیوانه که بارانی بود

به سحر نزدیک میشوم ... همچنان گنگ و سر در گمم ....

زندگی چقدر ناجوان مردانه تجربه نشانم می دهد ....

درد من از نیستن نیست ... از چرا نبودن است ....

درد من این جمله : به نام نقطه آغاز است ... که پایان خط می شود و تمام .......

درد من از نبودن نیست ... از چرا نیستن است  ...

دلم هوای آرادی کرده ...

آزاد از این هوا ...

از این شک ...

از این بغض ...

آزادیه کلامم کو ... ؟

آزادیه آزادانه فریاد زدنم کو ... ؟

مقصر حماقت من بود یا بچه بازیم ... ؟

مقصر قلبم بود یا حرفهای شیرینه ..... ؟

کاش روشن میشدم ...

اندکی نمانده که از این درد روشن دل بشوم ...................................................................




س.اشکمهرکوچولو

بازگشت.........

برگشتم ...

زندگی مثل برق میگذره ... مثل باد ... یا شایدم مثل طوفانه ...

این وبلاگ ... یه روز همه چیز بود ... یه روز باهاش زندگی می کردم ...

زندگی ........

ولی زندگی من عوض شد ... 

حالا میخوام برگردم به گذشتم ... به خودم ....

به خونه دلم ...

سلام ... من اومدم


س.اشکمهرکوچولو

    

***عادت*** 

 

 

به تو عادت کرده بودم
ای به من نزدیک تر از من
ای حضورم از تو تازه
ای نگاهم از تو روشن 
 

به تو عادت کرده بودم
مثل گلبرگی به شبنم
مثل عاشقی به غربت
مثل مجروحی به مرهم
لحظه در لحظه عذابه
لحظه های من بی تو
تجربه کردن مرگه
زندگی کردن بی تو
من که در گریزم از من 
 

به تو عادت کرده بودم
از سکوت و گریه شب
به تو حجرت کرده بودم
با گل و سنگ و ستاره
از تو صحبت کرده بودم
خلوت خاطره هامو
با تو قسمت کرده بودم
خونه لبریز سکوته
خونه از خاطره خالی
من پر از میل زوالم
عشق من تو در چه حالی


  

  دلم می خواهد پرواز کنم ...  

  

 

            

                                                دلم می خواهد به ژرقای کویر نفس بکشم ...  

  

  

            دلم می خواهد از درخت و جاذبه و سیب دلکنده شوم ... 

  

 

  

                                                                   دلم پر می کشد برای به سوی تو پر زدن ...  

  

  

دلم مضطرب و منتظر برای لحظه ای تو را بوییدن ...  

 

 

  

 س.اشکمهرکوچولو

          

... به نام نقطه آغاز

آغاز تمام سیاهی های سفید برگِ دفترِ زندگیم ...

زندگی کبود و بی رنگ هستی ...

هستی ... هستی یعنی آیه ی پاکی ...

پاکی ژرف بودن و ژرف زیستن ...

زیستن و بودن ...

بودن برای تمام نیازهای خاکی ...

خاک و برگ و آسمان و آب ...

آب و آبی دیدن ...

 

به نام نقطه آغاز ...

به نام تو ...

به نام معبودِ زیبایی هایِ بیهوده نبودن ...

به نام خدا ...   

 

 

س.اشکمهرکوچولو

....

*تولدی دیگر*

ـــ

همه هستی من آیه تاریکیست
که ترا در خود تکرار کنان

 

 

زندگی شاید آن لحظه مسدودیست
که نگاه من ، در نی نی چشمان تو خود را ویران میسازد
ودر این حسی است
که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت

 

 

آه...
سهم من اینست
سهم من اینست
سهم من ،
آسمانیست که آویختن پرده ای آنرا از من میگیرد

 

 

دستهایم را در باغچه میکارم
سبز خواهم شد ، میدانم ، میدانم ، میدانم
و پرستوها در گودی انگشتان جوهریم
تخم خواهند گذاشت

 

 

من
پری کوچک غمگینی را
میشناسم که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نی لبک چوبین
مینوازد آرام ، آرام
پری کوچک غمگینی
که شب از یک بوسه میمیرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد

ـــــــ

*فروغ فرخزاد*

....

.

...

اصل شعر